خاطرات یه دخی شاد :D

ساخت وبلاگ
  +  بالاخره رفتم برا دندونام خب بزارید از همون اول شروع کنم ...   اولش که وارد شدم و روی صندلی مخصوص دراز کشیدم ... در حالی که اونور تر از من یه مرده ای بود   که برای کشیدن دندونش فک کنم اومده بود ...  دکتر هم در حال کشیدن بود ...   اینقد آخ و اوخ کرد و بالا پایین پرید که من همونجا با دیدن اون وضع میخواستم در برم   به اندازه کافی ترس داشتم با دیدن اون ترسم بیشتر شده بود   بعد که دیگه کار اونو انجام داد اومد سراغ من ... یه نگاهی به دندونام انداخت و آمپلشو در اورد   ینی تا ته حلقم فرو کردا ... در اون لحظه بود که اندکی به غلط کردن افتادم   مخصوصا اینکه من از اون لحظه ا خاطرات یه دخی شاد :D...
ما را در سایت خاطرات یه دخی شاد :D دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteea بازدید : 257 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 5:24

  + دو شب پیش گلنوش اومده بود خونمون با مامانش که پارچه مانتو منو برش بزنن .... تولدش 25 شهریوره   و از اونجایی که ما اون زمان مسافرتیم از الان کادوشو بش دادیم :) مامانم ازین عروسک گوگولی فندوقیا   براش گرفته بود که همون اول من فاتحشو خوندم لباساشو که در اوردم بعد دیدم موهاش شلختس   بش گفتم بیا باز کنیم دوباره با کش ببندیمش ژل و قیچی هم اوردم براش که موهاشو درست کنه   ولی نمیدونم چرا اون فقط جیغ میزد و نمیزاشت من هیچکار کنم همش تو خونه دنبال هم میکردیم   ساعتای 12 این حدودام بود که نشستیم برنامه کودک دیدیم یه برنامه کودک به اسم شهر اشباح بود   که من اون زمان خاطرات یه دخی شاد :D...
ما را در سایت خاطرات یه دخی شاد :D دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteea بازدید : 218 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 5:24